۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

معرفی برخی تعالیم اخلاقی امر بهایی در مقایسه با سایر مکاتب اخلاقی




" آنجا که پای عقل و تجربه می لنگد ، خلأ یی پدید میاید که میتوان با ایمان پر کرد."
کانت

دیری است که برخی تعالیم مبارک حضرت بهاءالله ، طبق اراده ی الهی ، توسط کشور ها و یا نهاد های بین المللی اجرا میشود. از جمله میتوان به " تساوی حقوق زن و مرد " اشاره نمود که در کشور عزیزمان ایران هم زمزمه هایی از آن به گوش میرسد. مدتها بود که در شگفتی چگونگی تحقق این حکم در کشوری مثل ایران که سالها نا برابری حقوق بیداد میکرده ، مانده بودم. تا اینکه چندی پیش فهمیدم که در نظام آموزشی مصوبه ای تصویب شده مبنی بر اینکه درس " آمادگی دفاعی " در خصوص جنگ و راه و روش کار با اسلحه برای دانش آموزان دختر نیز ارائه شود. با این مصوبه دختر و پسر ایرانی در " حق " دفاع از مملکت خود برابر میشوند ! با تعجب از خود سوال کردم که آیا دختر و پسر در چنین حقوقی باید با هم برابر شوند؟ از آن پس دانستم که تعالیم و ساختار های اجتماعی ، هر چقدر هم که متعالی باشد ، تا زمانی که اصول و موازین اخلاقی هماهنگ با آن در جامعه درونی نشود، نتیجه ی مطلوب را حاصل نخواهد کرد. تعالیم مبارکه ی امر بهایی تنها در صورت عجین بودن با اصول و موازین اخلاق بهایی قادر به دگرگونی خواهد بود.
بنابر این بار دیگر میتوان به نا کافی بودن نظریه ی افلاطون که بیان میکرد " آدمی اگر خیر و شر را بشناسد ، هرگز خلاف اخلاق رفتار نخواهد کرد " ، پی میبریم. افلاطون شرط لازم و کافی خوب زیستن را در دانستن اینکه خوبی و بدی چیست ، میدانست . در صورتی که اثبات شد تنها دانستن ، کافی نیست. در موازین اخلاق بهایی ، " شرّ " وجود ندارد و آن را عدم وجود خیر تلقی میکنیم. قسمتی از بیان حضرت عبدالبها را در این خصوص میشنویم :
" ... باری حقائق معقوله مثل صفات و کمالات ممدوحه ی انسان جمیع خیر محض است و وجود است و شر عدم آنهاست. مثل جهل عدم علمست ، ضلالت عدم هدایت است ، ... و اما حقایق محسوسه آن نیز خیر محض است و شرّ اعدام است. یعنی کوری عدم بصر است ، کری عدم سمع است ، موت عدم حیاتست ... ولکن شبهه بخاطر میاید و آن اینکه عقر و مار را سم است ؛ این خیر است یا شرّ است و این امر وجودیست . بلی عقرب شرّ است اما بالنسبه به ما . مار شرّ است اما بالنسبه به ما. اما بالنسبه به خودش شرّ نیست بلکه آن سم سلاح اوست که با آن نیش محافظه ی خویش مینماید. اما چون عنصر آن سم با عنصر ما مطابق نمیآید ، یعنی در ما بین عنصر ما و عنصر او ضدیت است لهذا شرّ است و بالنسبه به هم شرند ولی فی الحقیقه خیرند... پس ثابت شد که در وجود شرّ نیست .آنچه خدا خلق کرده خیر خلق کرده... "
از این بیان دو نکته حائز توجه و تامل است: اول اینکه در وجود شرّ نیست و آنچه را که خدا خلق کرده ، خیر است . دوم آنکه خیر و شرّ مطلق نیستند و باید به طور نسبی آنها را دریافت.
سخنان " اسپینوزا " را در این مورد نسبی بودن خوبی و بدی به یاد میآوریم که چقدر مشابه این آموزه ی اخلاقی امر مبارک است. اما فراموش نکنیم که باز هم تفاوت هایی بین آنها وجود دارد. آنجا که اسپینوزا اعتقاد دارد " هیچ چیز فی نفسه خوب یا بد نیست " و به مفهوم نسبی بودن خوبی و بدی اشاره میکند ، مطابق با بیان حضرت عبدالبهاست . اما باز هم یک تفاوت کوچک این دو را از هم متمایز میکند. اسپینوزا از لفظ " هیچ چیز " استفاده میکند و حضرت عبدالبها لغت " همه چیز " را بر میگزینند. اسپینوزا میگوید " هیچ چیز فی نفسه خوب یا بد نیست " و حضرت عبدالبها اعتقاد دارند که : " همه چیز خوب و خیر است " .
مفهوم دیگری که در موازین اخلاقی امر بهایی عنوان میشود ، این است که اجرای احکام و موازین اخلاقی ، نه جنبه ی دستور دارد و نه برای رضایت کسی است. اجرای احکام نه به خاطر وعده و وعید بهشت است و نه به علت ترس از آتش جهنم. حضرت بها الله در کتاب اقدس میفرمایند :
" ...اعملوا حدودی ، حبا لجمالی ... " یعنی اینکه اوامر و احکام مرا به خاطر عشق به جمال الهی انجام دهید.
ملاحظه میکنیم که هیچگونه اجبار یا حس انجام وظیفه و تکلیفی در معنی این بیان مستتر نیست. بهاییان با اجرای احکام ، احساس عمل به قانون ندارند . اکنون به برخی از تمایزات میان موازین امر بهایی و سایر مکاتب اخلاقی پی میبریم. به طور مثال میتوان مقایسه ای با اخلاق کانت انجام داد. کانت میگوید که وقتی یک مورد اخلاقی خواهد بود که بر اساس وظیفه و احترام به تکلیف باشد.( مثلا اگرمادربه خاطر عشق مراقب فرزند باشد اخلاقی نیست بلکه اگر به خاطر وظیفه اش که الزام خاصی نسبت فرزندش دارد باشد ، آنگاه عمل او اخلاقی است. )بسیار واضح است که ما اگر نیکی یا خدمتی میکنیم ، بر اساس قانون خاصی نیست. و اگر فرمان حضرت بها الله را بخواهیم قانون در نظر بگیریم ، چون ما طبق کتاب اقدس فرمان ایشان را به خاطر عشق به حضرت بها الله انجام میدهیم ، پس نمیتوان به آن حکم وظیفه یا تکلیف داد چرا که فرمان حضرت بها الله برای ما التزام آور نمی باشد.
از مفاهیم دیگری در اخلاق امر بهایی که در هیچ یک از سایر مکاتب – چه دینی و چه فلسفی- به چشم نمی خورد ، عجین بودن خوشبخت زیستن فرد و جامعه است. در مکاتب سابق ، خوشبختی و چگونه زندکی کردن برای نیل به خوشبختی ، تنها برای یک فرد بیان میشد.اما دراصول اخلاقی بهایی ، جنبه ی جامعه شناختی انسان و جامعه نیز مد نظر قرار داده شده است. یعنی در بیانات مبارکه داریم که فرد چون در تعامل با جامعه است ، پس از یکدیگر تاثیر و تاثر میپذیرند. هم فرد بر جامعه تاثیر میگذارد و هم جامعه بر فرد. بنابر این فردی که از موازین اخلاقی بهایی پیروی میکند ، میداند که اگر موجبات پیشرفت جامعه را فراهم کند ، بازتابی از این پیشرفت به خود او باز خواهد گشت . بنابر این فرد تنها به فکر خود نخواهد بود بلکه اعتلای جامعه را هدفی بزرگتر میداند.
یکی از مسائل پیچیده و غامض که از دیر باز تا کنون ذهن بشر را به خود مشغول داشته است ، اختیار و آزادی انسان و تقدیر اوست. مکتبی را که میتوان در این بحث به موازین امر بهایی شبیه دانست ، مکتب رواقی است. به یاد داریم که رواقیون معتقد بودند که " حوادث و وقایع عالم را خداوند به نیکو ترین وجهی از پیش طرح و معین و مقدر کرده است. " با نظر این مکتب ، فضیلت عبارتست از اراده ای که با حوادث و رویداد های طبیعت هم آهنگ و سازگار باشد. یعنی به بیانی ساده تر اگر کسی بتواند بیاموزد که آنچه را که اتفاق می افتد بپذیرد و اگر بتواند بفهمد که همه ی اینها جزء نظم و ترتیبی الهی است که او قدرت تغییر آن را ندارد ، او صاحب فضیلت است. برای مقایسه ی دقیق موازین امر با این مکتب ، به بیان زیر از حضرت بها الله گوش میسپاریم :
" ای بنده ی من ، تو اراده ای داری و من هم اراده ای. اما در عالم آنچه واقع میشود تنها اراده ی من است نه اراده ی تو . پس اگر خودت را آماده پذیرش اراده و مشیت من کنی ، خواسته های تو را به تو عطا خواهم کرد و الا تو در اراده و خواسته ات به عذاب خواهی افتاد و عاقبت هم همان خواهد شد که من اراده نموده ام."
میبینیم که مسئله ی جبر و اختیار در بیانات مبارک به چشم میخورد ، ولی نه جبر کامل ، نه اختیار کامل. بلکه حالتی بینابین این دو به صورتی که اراده ی انسان در طول اراده ی خداست نه در عرض آن. در خصوص مسئله ی جبر و اختیار ، درکتاب مفاوضات که حاوی مسائل فلسفی است ، حضرت عبدابها میفرمایند :
" ...اموری که در تحت اختیار انسان است مثل عدل و انصاف ظلم و اعتساف مختصرا اعمال خیریه و افعال شریه ، این واضح و مشهود است که اراده انسان در این اعمال مدخلی عظیم دارد و اما اموری است که انسان بر آن مجبور و مجبول است مثل خواب و ممات و عروض امراض و انحطاط قوی و ضرر و زیان . این امور در تحت راده انسان نیست و مسئول بر آن نه زیرا مجبور بر آنست . اما در اعما خیریه و افعال شریه مخیر است و به اختیار خویش و به اختیار خویش ارتکاب آن نماید ... بشر عجز صرف است و فقر بحت . توانایی و قدرت مخصوص حضرت پروردگار است و علو و دنو بسته به مشیت و اراده جناب کبریا ... سکون حرکت انسان موقوف به تایید حضرت یزدان است اگر مدد نرسد نه بر خیر مقتدر و نه بر شر توانا. بلکه چون مدد وجود از رب جود رسد توانایی بر خیر و شر هر دو دارد اما اگر مدد منقطع گردد به کلی عاجز ماند اینست که در کتب مقدسه ذکر تایید و توفیق الهیست ... و همچنین جمیع حرکات و و سکنات انسان مستمد از مدد رحمان ولکن اختیار خیر و شر راجع به انسان... کل در ید قدرت اسیر و بنده به اراده خود توانایی بر امری ندارد . پروردگار مقتدر و تواناست و مدد بخش جمیع کائنات . " ( ص 187 )
از این بیان که میتوان فهمید ، در دنیا قواعد اخلاقی و میزان آزادی انسان تا حدی به هم مریوط هستند. انسان در برخی مسائل اخلاقی مثل عدل و انصاف و اراده داردو در برخی دیگر مجبور است. ولی در کل همه چیز منوط به اراده ی کلی الهی است.
از دیگر موازین اخلاقی که در این دور مبارک به آن تاکید بیشتری شده است ، مسئله ی عشق ورزیدن و مهر و محبت است. چنانچه حضرت بها الله میفرمایند :
" قلب خود را با محبت خالصانه نسبت به تمام افرادی که در راهتان میگذرد ، مشتعل سازید. "
این قاعده ، یک شمول کلی است به این مفهوم که به ما نمی گوید در فلان موقعیت فلان عمل را نسبت به کسانی انجام دهیم.بلکه به این صورت قاعده ی کلی را بیان میکنند .
حضرت عبدالبها در مکاتیب ( جلد دوم – ص 266 ) میفرمایند :
" ...اما در این دور بدیع و قرن جلیل اساس دین الله و موضوع شریعت الله ، رافت کبری و رحمت عظمی..."
وقتی که در برخی از اصول اخلاقی امر بهایی دقیق میشویم و میخواهیم یک مقایسه ی علمی با سایر مکاتب انجام دهیم ، ملاحظه میکنیم که با توجه به وحدت عالم و صلح عمومی که هدف این دین شده ، برخی از بهترین مکاتب و نظریات اخلاقی در پاره ای از موارد نقض میشود. مثل قاعده ی زرین که در خصوص مهر و محبت کردن و یا صدمه رساندن و ظلم ، نقض میشود. به عنوان مثال دراین دور به احبا فرموده اند که اگر دشمنان به شما ظلم میکنند ، شما به آنها مهربانی کنید و بسیار است سایر موارد مشابه دراین زمینه.
این مقال را با توجه به بیانی از حضرت عبدالبها ومداقه در تفاوتهای موازین امری در این دور بدیع و سایر ازمنه به پایان میرسانیم :
" احبای الهی به موجب تعلیمات رحمانیه قیام کنند و به نشر رائحه ی طیبه محبت عمومیه پردازند. در هر دوری امر به الفت بود و حکم به محبت ؛ ولی محصور در دایره ی یاران موافق بود نه با دشمنان. اما الحمدلله که در این دور بدیع اوامر الهی محدود به حدی نه و محصور در طائفه نیست. جمیع یاران را به الفت و محبت و رعایت و عنایت و مهربانی به جمیع امم امر میفرماید.حال احبای الهی به موجب این تعالیم ربانی قیام کنند. اطفال بشر را پدر مهربان باشند و جوانان انسان را برادر غمخوار گردند و سالخوردگان را اولاد جانفشان. مقصود اینست که باید با کل حتی دشمنان به نهایت روح و ریحان محب و مهربان بود و در مقابل اذیت و جفا نهایت وفا مجری دارید و در موارد بغضا به نهایت صفا معامله کنید. سهم و سنان را در سینه مانند آیینه هدف نمایید و طعن و شتم و لعن را به کمال محبت مقابله کنید. تا جمیع امم مشاهده ی قوت اسم اعظم نمایند و کل ملل معترف به قدرت جمال قدم گردند که چگونه بنیان بیگانگی بر انداخت و امم عالم را به وحدانیت و یگانگی هدایت فرمود... "

اسفند ماه 88
عرفان وفایی

۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

فواید دروغ در مجموعه ی " سالهای مشروطه "




مرز در عقل و جنون باریک است کفر و ایمان چه به هم نزدیک است

فواید دروغ در مجموعه ی " سالهای مشروطه "

در 5 سال اخیر ، تهمت ها و افترا ها به جامعه ی بهایی ، جامعه ای که دیگر واژه ی" اقلیت " برای آن کمی کوچک است ، رشد فزاینده ای داشته است. این مهم به نفوذ عوامل سازمان حجتیه به درون دولت مربوط میشود یا خیر ، نمی دانم. ولی چیزی که واضح است ، رشد سمپاشی ها و دروغ گویی ها در رسانه های عمومی علیه دیانت بهایی از ابتدای دولت قبل تا کنون است.
حال بنده این فرصت را غنیمت شمرده و با بیان فواید دروغ ها در این مجموعه ، از مردم عزیز کشورم دعوت میکنم که با ذهن باز به تماشای این مجموعه بنشینند که گاهی شیاطین به اشتباه، ما را به سوی خدا رهنمود میشوند...
مردم عزیز کشورایران که با تفکر در تاریخ و به بحث گذاردن آن در گفتمان های خود ، توانایی تمیز راست را از دروغ دارند، با شنیدن این اتهامات تحقیقات خود را برای یافتن حقیقت آغاز خواهند کرد. به راستی که خود دشمنان وسیله ای برای گسترش این آیین هستند.
این مجموعه به زعم باطل بانیان آن ، مردم را از دیانت بهایی بیزار میکند. در واقع ، مردم فکور که با تامل بر وقایع تاریخی به دنبال حقیقت هستند ، بی شک به حقیقت دست خواهند یافت. این مجموعه جرقه ای خواهد بود برای حل شدن سوالاتی که در اذهان شکل میگیرد.
مردم عزیز کشورمان با شنیدن این جمله از امیر در این مجموعه که : " این مردم را در فشار نگذارید، اصالت این مملکت به مردم آن است " و مقایسه ی آن با وضعیت کنونی جامعه ی ایران و وارد آمدن فشار های بی امان به آنان ، آیا به دروغ بودن ما بقی جملات و اسناد تاریخی در این مجموعه پی نخواهند برد؟ آیا با شنیدن این جمله ی امیر که : " آرد به دول مختلف صادر نشود، اول حق مسلم ملت است که شکم گرسنه آنها سیر شود " و مقایسه آن با وضع موجود، به فکر فرو نمیروند؟
از فواید دیگر این دروغ ها ، اثبات شدن بعضی مسائل برای متفکران است. با دیدن تمسخر پیامبران آیین بهایی در این مجموعه و اهانت به آنها ، میتوان بار دیگر به آیاتی شریف از قرآن ایمان آورد که می فرمایند :
" كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ "(و هر امتى آهنگ فرستاده خود را كردند تا او را بگيرند و به [وسيله] باطل جدال نمودند تا حقيقت را با آن پايمال كنند پس آنان را فرو گرفتم آيا چگونه بود كيفر من ) ( سوره غافر آیه 5 )
" أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ " (پس چرا هر گاه پيامبرى چيزى را كه خوشايند شما نبود برايتان آورد كبر ورزيديد گروهى را دروغگو خوانديد و گروهى را كشتيد) ( سوره بقره آیه 87 )
تمسخر و اهانت تمامی پیامبران الهی در طول تاریخ ، همیشه تکرار شده و این بار نیز متفاوت از سایر ادوارنیست. پس جای خرسندی است که با کثرت اهانات ، میتوان به حقانیت این آیین مبین پی برد. و اتفاقا در صورت عدم وجود چنین تهمت هایی ، باید به حقانیت حضرت باب و بها الله شک میکردیم ولی اکنون میفهمیم که حتما این آیین پیامی جدید برای جهانیان دارد که دشمنان آن اینگونه برای وارون جلوه دادن آن رخ را میخراشند؛ چراکه شاعر میگوید : " تاجر بی متاع بی مایه ، خود ببندد دکان خود تو مبند. "
در تاریخ چنین ثبت است که چون سلطان محمد فاتح دوم برای فتح قسطنطنیه لشکر کشید و استحکامات دشمن را شکست و میرفت که قسطنطنیه را تسخیر کند ، یکی از سرداران سپاه رم ،وارد کلیسایی شد و کشیشی را مشغول کتابت دید. از او پرسید ای کشیش چه میکنی؟ کشیش گفت ، بر رد محمد و دین او مینویسم. سردار ناراحت شد و سیلی بر صورت او نواخت و گفت : تو اگر میخواستی ردیه ای بنویسی ، باید زمانی این کار را میکردی که محمد در شبه جزیره عربستان یکه و تنها بود. نه اکنون که لشکریان او استحکامات ما راشکسته و چیزی نمانده که وارد قسطنطنیه شود.
از این واقعه تاریخی عبرت آموز، باید چنین نتیجه گرفت که اگر کسی قصد ریشه کن کردن این آیین را دارد، می بایست 166 سال پیش این کار را میکرد که حضرت باب یکه و تنها در شیراز اظهار امر کرد. نه اکنون که این آیین – به اظهار دایره المعارف بریتانیکا - از نظر پراکندگی جغرافیایی دومین دین در جهان بعد از مسیحیت است.

عرفان وفایی
بهمن ماه 88