۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

عجب صبری خدا دارد

عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم ،
که اول ظلم را میدیدماز مخلوق بی وجدان ،
جهان را با همه زیبایی و زشتی
بروی یکدگر ویرانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم ،
که در همسایه ی صدها گرسنه چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آندم
بر لب پیمانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم ،
که میدیدم یکی عریان و لرزان دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین ،
واژگون مستانه می کردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم ،
نه طاعت میپذیرفتم
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگر ها تیز کرده
پاره پاره در کف زاهد نمایان
سبحه ی صد دانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم ،
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو
آواره و دیوانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم ،
به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان
سراپای وجود بی وفا معشوق را
پروانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم ،
به عرش کبریایی با همه صبر خدایی
تا که میدیدم عزیز نا بجایی نار بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد،
گردش این چرخ را
وارونه بی صبرانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم ،
که میدیدم مشوش عارف و عامی ز برق فتنه ی این علم عالم سوز مردم کش ،
بجز اندیشه ی عشق و وفا معدوم هر فکری
در این دنیای پر افسانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
چرا من جای او باشم؟
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای
تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد.
وگرنه من به جای او چو بودم
یکنفس کی عادلانه سازشی
با جاهل و فرزانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
عجب صبری خدا دارد
معینی کرمانشاهی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر